ابليس در آيينه وحي
فاطمه اقليدي نژاد
مسأله مهم مبهمي چون، شناخت ابليس ـ دشمن ديرينه انسانها ـ تنها به ياري روشنگري بيعيب و نقص و راهبري راستگو امكان پذير است، اگرچه درباره ابليس نوشتههاي بسياري ميباشد، امّّا اينكه تا چه اندازه به آنها ميتوان اعتماد كرد، سؤال و پرسشي اساسي است.ما در اين نوشتار سعي كردهايم تا با بهرهگيري از نور وحي، تاريك خانه ابليس را روشن كنيم و او را بشناسانيم.
معناي شيطان: شيطان از ماده شطن شطوناً ميباشد و به معني دور شد، دور شدني است. (از درگاه حضرت باريتعالي).1
جنس ابليس: با توجه به شناختي كه از فرشتگان داريم، اين سؤال به ذهن مي رسد كه اگر شيطان از جنس آنها بوده است، پس چگونه توانسته عصيان كند؟ چرا كه فرشتگان گناه مرتكب نميشوند، بلكه هميشه اوامر الهي را بدون چون و چرا اطاعت ميكنند.
پاسخ آن است كه فرشتگان موجوداتي مجرداند كه «لا يعصون اللّه ما أمرهم؛ نافرماني خدا را نميكنند». (سورهي مريم، آيهي6) امّا جنس ابليس از جن است، «كان من الجِنّ ففسق عن أمر ربّه». (سورهيوسف،آيهي50) دليل ديگر آنكه آفرينش فرشتگان از نور بوده است و آفرينش ابليس از آتش.2
بنابراين ابليس از جنس فرشتگان نبوده، بلكه در زمره آنان بوده است.
اختيار داشتن ابليس: جن نيز در آفرينش همچون انسان مختار ميباشد، همچنين همراهي جن با موجود مختار عالم هستي يعني انسان در برخي خطابهاي قرآن قابل تأمل است:
«يا معشر الجنَّ والإنس ألم يأتكم رسل? منكم يقصّون آياتي وينذرونكم لقاء يومكم هذا» (سوره انعام، آيهي130)
«وما خلقتُ الجنَّ والإنس إلاّّ ليعبدون» (سورهي ذاريات، آيهي56)
«ولقد ذرأنا لجهنّم كثيراً من الجنّّ والإنس» (سورهي اعراف، آيهي179)
فرزندان ابليس: در برخي آيات اشاره به شياطين شده است، همچنين در آيات به كلمه «ذريته» برميخوريم. اين دو نشان دهنده آن است كه ابليس داراي فرزنداني ميباشد.(سورهي كهف، آيهي50)
كفر نهاني ابليس: در جريان سجده ملائكه برآدم و تمرد ابليس، در يكي از آيات اشارهاي ظريف و دقيق به باطن ابليس قبل از تمرد دارد. اشاره به امري پنهاني در نهان ابليس، مطلبي كه حتي برملائكه هم مخفي بوده است. كفر ابليس همان امر پنهان است كه با آزمايش (سجده بر آدم) آشكار ميگردد.
«وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبليس أبي واستكبر وكان من الكافرين» (سورهي بقره،آيهي34)
«وكان من الكافرين» اشارهاي رسا و آشكار به كفر نهاني ابليس دارد، چرا كه ميفرمايد: و او از كافران بود.
كبر و استكبار ابليس: كبر را ميتوان خودپسندي، خود برتربيني و خود بزرگ بيني معنا كرد؛ البته كبر يك حالت دروني است كه ريشهي بسياري از صفات زشت ميباشد؛ امّا استكبار طلببزرگي كردن است، بدان معنا كه بزرگي را ندارد و آن را طلب ميكند. ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه كبر خودبزرگبيني است و استكبار طلب خود بزرگبيني.
كبر در نهان ابليس مخفي بود و به سبب دستور سجده، استكبارش نيز آشكار شد، دو موقعيت ويژه در جريان سجده برابليس گذشته است: الف) ترك امر سجده ب) زماني كه پرسيده شد، چرا سجده نكردي؟ او در پاسخ قياس باطلش را عنوان نمود. اين دو موقعيت حساس كفر و استكبار ابليس را آشكار ساختند.
قياس باطل ابليس: هنگامي كه خداي تعالي ميپرسد: اي ابليس! آن زماني كه امر به سجده شدي، چرا سجده نكردي؟
ابليس پاسخ داد: من از آدم برترم من از آتش آفريده شدم و او از خاك.(سورهي اعراف، آيهي10)
عصيان و طغيان ابليس: عصيان به معناي نافرماني كردن است؛ امّا طغيان، اسراف در نافرماني نمودن و از حدّّي گذشتن ميباشد.
ابليس ابتدا سجده نكرد و گناهي مرتكب شد؛ امّا زماني كه مورد بازخواست قرار گرفت، قياس باطل خويش را مطرح كرد، در حالي كه او نيز ميتوانست توبه كند، چنانكه آدم چنين نمود.
جهل ابليس: ابليس نسبت به سه موضوع جاهل بود: الف) حقيقت آسمانها و زمين ب) حقيقت نفس خودش ج) حقيقت نفس آدمي.
خداوند در هشدار به انسان، دشمني ابليس و فرزندانش را تذكر ميدهد، و به جهل ابليس در سه موضوع فوق اشاره ميكند.(سورهي كهف، آيهي51)
كينه ابليس: كينه به معني بيمهري و دشمني كسي را در نهان داشتن ميباشد.
كينه نيز چون ديگر حالات دروني نياز به زمينه دارد، از همينرو ميتوان براي كينه ابليس، مواردي به عنوان عوامل مؤثر برشمرد. (لف) برتري آدم برابليس و همه فرشتگان ديگر ب) كفر و استكبار ابليس.
ابليس در پرسشي، برتري آدم را مطرح ميكند: اين آدم هماني است كه او را بر من برتري دادي؟(سورهي اسري، آيهي62)
سلطه ابليس: ابليس گويد: «خدا به شما حق و راستي وعده داده، و من به خلاف وعده دادم شما را، و نبود از جانب من برشما سلطهاي مگر آنكه دعوت كردم شما را و شما اجابت كرديد، پس ملامت مكنيد مرا و ملامت كنيد نفسهايتان را». (سورهي ابراهيم، آيهي22)
سلطهي ابليس تنها در دعوت و تلقين و وسوسه خلاصه ميگردد.
انسان به دليل داشتن سه نيروي دروني: خشم، شهوت و غضب از لحاظ دروني آماده پذيرش وسوسه و دعوت است. ابليس با افزودن دعوت و وسوسه به سه نيروي فوق، انسان را از تعادل روحي و رواني خارج نموده و او را در معرض خطاهاي بزرگ و كوچك قرار ميدهد.
ابليس و نيتها: نيت كردن و نيت داشتن از اموري است كه در نهان و نهاد آدمي شكل ميگيرد، سرچشمهي نيت، بستگي به باورهاي قلبي شخص نيت كننده دارد. همچنين توفيقات الهي كه شخص را بهرهمند ميسازد.
پس ميتوان براساس نيتي كه شخص ميكند به نهاد و باورهايش راه يافت، نيتي كه براي غير خدا باشد، عمل نيز براي غير خدا خواهد بود. رياكار كسي است كه به دليل ايمان نداشتن به خدا و روز قيامت، به نظر و ديدگاه مردم اعتماد ميكند و محض رضاي مردم عملي انجام ميدهد. چنين كسي دوست و همنشينش ابليس است.(سورهي نساء، آيهي 38) رياكاري در واقع نشانهاي از بيايماني و همنشيني ابليس ميباشد.
هشداري مهم براي شناخت پيدا كردن از خود است كه اگر ريا در نفسي پيدا شود، ايماني در آن نيست.
ابليس و عقايد: ايمان و اعتقاد نداشتن به خدا و روز قيامت، زمينه را براي حضور و همراهي ابليس فراهم ميآورد. همچنين است به هنگام شكلگيري عقايد، و با داشتن عقايد سست، ابليس همواره در كمين است.
ابليس ميآيد براي گمراهي بندگانت از جلو روي، پشت سر، از طرف راست و چپ.(سورهي اعراف، آيهي 17)
منظور از جلو روي، همان آينده و حوادث محتمل است، پس سر، اولاد آدمي، سمت راست اشاره به سعادت و دين ميباشد و سمت چپ كنايه از بيديني و فحشا.3
ابليس نخست در عواطف نفساني انسان يعني در بيم و اميد، آمال و آرزوها، شهوت و غضب تصرّف مينمايد و آنگاه در اراده و افكاري كه از اين عواطف برميخيزد.4
زيباگر كاذب: ابليس سه موضوع را در نظر انسان زينت ميدهد:
الف) اعمال زشت
«أفمن كان علي بينة من ربّه كمن زين له سوء عمله واتّبعوا أهواءهم». (سورهي محمّد، آيهي14)
آيا كسي كه با برهاني روشن پروردگار خود را يافته مثل كسي است كه اعمال زشتش به وسيله ابليس در نظرش جلوه كرده و همواره هواي نفس خود را پيروي ميكند؟
نبود ايمان و برهان روشن، باعث زمينهسازي براي دعوتها و تلقينات ابليس است، اين فقدان، ابليس را نيرومند ساخته و او ميتواند اعمال زشت را زيبا جلوه دهد. چرا كه زشتي براي كساني كه ايمان ندارند، روشن نميگردد.
ب) خود پسندي و خودخواهي
«ولا يغرّنكم باللّه غرور؛ و فريب ندهد شما را فريبندهاي».
مقصود از فريبنده ابليس است، همچنين اميد بخشش در حالي كه به معصيت وگناه سرگرم ميباشد.5
«غررت فلاناً» به اين معنا است كه من رگ خواب او را يافتم و آنچه را ميخواستم از او گرفتم، همچنين «غرة» به معناي غفلت در بيداري است، چنانچه «غرار» نيز به معناي غفلت ميباشد. پس غرور به معناي هرچيزي است كه آدمي را فريب دهد و ابليس خبيثترين فريب دهندگان ميباشد.
ج) امور باطل
«لاُزَينَنَّ لهم في الأرض».(سورهي حجر، آيهي39) زينت ميدهم برايشان در زمين «باطل را»6 به تعبير ديگر «يزين لهم الاباطيل؛ باطل را برايشان ميآرايم».7
وسواس: وسوسه در لغت به معناي آهسته و پنهاني دعوت كردن به امري ميباشد.8
وسوسه نيز داراي مراحلي است، چنانچه در سرگذشت ابليس و آدم توسط آيات به روشني بيان ميگردد:
1) «قال يا آدم هل أدُلّك علي شجرة الخلد ومُلْكٍ لا يبلي». (سوره طه،آيهي120) دعوت به جاودانگي و سلطنت.
2) «وقاسمهما أنّي لكما لمن النّاصحين».(سورهي اعراف، آيهي21) قسمهاي شديد و اكيد به اينكه من خير خواه شما هستم.
3) «فدلّهما بغرور». (سورهي اعراف، آيهي22) نزديك كرد آن دو را به فريب.
تدليه به معناي نزديك كردن و رساندن است، همچنانكه «تدلي» نيز به معناي نزديكي و رهايي از قيود است؛ امّا غرور به معناي اظهار خير خواهي و نهان داشتن سوء قصدي كه در نهان دارد ميباشد.9
دزد لباس تقوا: ابليس رباينده لباس تقوي از آدم و حوا بود، قرآن در خطابي انسان را متوجّه اين دزدي نموده و همچنين به فرزندان آدم هشدار ميدهد: اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم كه اندام شما را ميپوشاند و مايهي زينت شماست؛ امّا لباس پرهيزگاري بهتر است. اينها از آيات خداست، تا متذكّر نعمتهاي او شوند.(سورهي اعراف، آيهي25) اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت. چه اينكه او و همكارانش شما را ميبينند از جايي كه شما آنها را نميبينيد؛ ما شياطين را اولياي كساني قرار داديم كه ايمان نميآورند.
پاورقيها:
1. دهخدا، علي اكبر، لغتنامه، ج29، ص215.
2. امام صادق(ع): «انّّ اللّّه عزّوجلّ خلق الملائكة من النورٍ وخلق الجانّ من النار». محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج61، ص306.
3. علاّمه طباطبايي، محمد حسين، ترجمه و تفسير الميزان، ج8، ص36.
4. همان، ص47.
5. طبرسي، شيخ ابوعلي الفضل بن الحسن، ترجمه و تفسير مجمع البيان، ج19، ص200.
6. ترجمه و تفسير الميزان، ج12، ص242.
7. فخر رازي، تفسير كبير، ج19، ص186.
8. ترجمه وتفسير الميزان، ج8، ص40؛ تفسير كبير، ج14، ص45.
9. ترجمه و تفسير الميزان، ج8، ص40.